به گزارش نبض سحر، حضرت امام هادی(ع) دهمین چراغ فروزان هدایت، در نیمه ذی حجّه سال ۲۱۲ ق در قریهای در نزدیکی مدینه به دنیا آمد. مادرش سَمانه معروف به سیّده میباشد. ابوالحسن ثالث کنیه حضرت و هادی، نقی، مرتضی، فقیه، امین و متوکل، از القاب آن امام هستند.
مُعتَصِم، واثق، متوکل، مُنتَصَر، مُستَعین و مُعتزّ از خلفای دوران حیات امام هادی(ع) بوده اند. پنج فرزند برای آن حضرت ذکر شده است. امام هادی(ع) پس از شهادت پدر بزرگوار خود، در سن هشت سالگی به امامت رسیده و عهده دار ولایت مسلمانان گردید.
آن حضرت در همان دوران خردسالی، آن چنان از علم و هوشیاری و کمالات فوق العادهای برخوردار بود که اطرافیان را حیران مینمود. امام دهم، همچنین در راستای انتشار مکتب تشیع به تربیت شاگردان متعددی پرداخت که حضرت عبدالعظیم حَسَنی، ابن سِکّیت اهوازی، ابوهاشم جعفری، جعفر بن سهیل و اسماعیل بن مهران از آن جملهاند.
آن حضرت در تحکیم و استواری فقه و عقاید و فرهنگ تشیع، همت جدی و وسیع نمود و در این راستا، کتابهایی نوشت که رسالههایی در ردّ جَبْر و تَفویض، اثبات عدل، احکام دین و نیز تفسیر صَحَّهُالخِلقَه و… از آن جمله اند.
فضایل امام هادی(علیه السلام)
علم:
از آن حضرت در خصوص تنزیه آفریننده تعالی و یگانگی او و نیز پاسخهای وی در مسایل و علوم مختلف روایات فراوانی نقل شده است.
از جمله روایاتی که از آن حضرت درباره تنزیه خداوند نقل شده، روایتی است که حسن بن علی بن شعبه در تحف العقول آورده است. در آنجا امام هادی (ع) میفرماید: به راستی خداوند وصف نشود جز بدانچه خودش، خود را وصف کرده. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجزند و اوهام بدو نرسند و تصورات به کنه او پی نبرند و در دیدهها نگنجد. در نزدیکیاش دور است و در دوریاش نزدیک. چگونگی را پدید کرده بدون آن که گفته شود خود او چگونه است و مکان را آفریده بدون آن که خود مکانی داشته باشد از چگونگی و از مکان برکنار استیکتا و یگانه است. شکوه و ابهتش بزرگ و نامهایش پاک است.
حلم:
برای پی بردن به حلم آن حضرت کافی استبه بردباری و گذشت آن حضرت از بریحه، پس از آن که دانست وی در نزد متوکل از او بدگویی کرده و به او افترا بسته و وی را تهدید کرده، توجه کرد. ما این ماجرا را در صفحات بعد نقل خواهیم کرد.
کرم و سخاوتمندی:
ابن شهر آشوب در مناقب مینویسد: ابو عمر و عثمان بن سعید و احمد بن اسحاق اشعری و علی بن جعفر همدانی به نزد علی بن حسن عسکری رفتند. احمد بن اسحاق از وامی که بر گردنش بود نزد حضرت شکایت کرد. آنگاه امام به عمرو که وکیلش بود، فرمود: به او سی هزار دینار و به علی بن جعفر نیز سی هزار دینار بپرداز و خود نیز سی هزار دینار برگیر.
ابن شهر آشوب پس از نقل این ماجرا گوید: این معجزهای بود که جز ملوک و پادشاهان آن را نیارند و ما از کسی چنین بخششی نشنیدهایم. همچنین در مناقب گفته شده است: اسحاق جلاب گوید: برای ابو الحسن (ع) در روز ترویه گوسفندان بسیاری خریدم و آن را در میان نزدیکانش تقسیم کردم.
شکوه و عظمت در دل مردم:
طبرسی در اعلام الوری به سند خود از محمد بن حسن اشتر علوی نقل کرده است که گفت: همراه با پدرم بر در سرای متوکل بودیم. من در آن هنگام کودکی بودم و در میان گروهی از مردم از طالبی و عباسی و جعفری ایستاده بودیم که ناگهان ابو الحسن (ع) وارد شد. مردم همگی از مرکوبهای خویش پایین آمدند تا آن حضرت به درون رفت. یکی از حاضران از دیگری پرسید: به خاطر چه کسی پایین آمدیم؟به خاطر این بچه حال آن که او از نظر سال از ما بزرگتر و شریفتر نبود. به خدا سوگند دیگر به احترام او از مرکوب خویش پایین نخواهم آمد. پس ابو هاشم جعفری گفت: به خدا قسم کودکان چون او را میبینند به احترام او پیاده میشوند. هنوز دیری نگذاشته بود که آن حضرت به طرف مردم آمد. حاضران چون او را دیدند باز به احترام وی پیاده شدند ابو هاشم خطاب به حاضران گفت: مگر نمیگفتید دیگر به احترام او پیاده نمیشوید؟پاسخ دادند: به خدا قسم اختیار خود را از دست دادیم و از مرکوبهای خود پیاده شدیم.
ماجرای بلعیده شدن مرد هندی توسط شیر در محضر امام هادی(ع)
خلفای عباسی هر چند از نظر نسب، قرابت و خویشاوندی با ائمه اطهار علیهم السلام داشتند و در حضرت «عبد المطلب» که پدر عباس و ابوطالب بود، مشترک بودند، ولی با این حال، بدتر از بنی امیه عمل کردند. و ظلم و ستمهای فراوانی به اولاد علی علیهالسلام روا داشتند و از هیچگونه تحقیر و ستم در مورد خاندان عصمت فروگذار نکردند.
متوکل یکی از خلفای عباسی است که از هر راهی تلاش داشت امام هادی علیهالسلام را تحقیر کند و شخصیت و عظمت او را درهم شکند. از جمله، روزی فردی را به سراغ شعبدهباز و جادوگر بینظیری فرستاد که اهل هندوستان و از دشمنان اهل بیت علیهمالسلام به شمار می آمد. متوکل به او هزار دینار طلا داد که حضرت هادی علیهالسلام را تحقیر و شرمنده کند. او نیز قبول کرد و در مجلس مهمانی خلیفه در کنار حضرت هادی علیهالسلام نشست. و در قرص نانی عمل سحر انجام داد؛ به گونهای که وقتی حضرت هادی علیهالسلام دست مبارک خود را به طرف آن نان دراز کرد؛ نان به هوا پرید. و حاضران خندیدند و حضرت را به خیال خامشان تحقیر کردند.
در کنار شعبده باز هندی بالشی قرار داشت که روی آن تصویر شیر بود. امامِ کائنات و صاحب ولایت تکوینی، دست مبارکش را بر آن تصویر نهاد و فرمود: این فاسق را بگیر! [با عنایت الهی و کرامت امام هادی علیهالسلام ] آن تصویر به شیر درنده تبدیل شد و در جا ساحر هندی را پاره کرد و بلعید! [و جریان مجلس هارون و امام موسی بن جعفر علیهماالسلام و امام رضا علیهالسلام و مأمون تکرار شد] و شرکت کنندگان در مجلس مبهوت و متحیر ماندند. متوکل از آن امام بزرگوار درخواست کرد که دستور دهد آن شیر، ساحر هندی را برگرداند.
حضرت فرمود: «او را دیگر نخواهی دید. آیا تو دشمنان خدا را بر دوستان او مسلط میکنی!» این جمله را فرمود و مجلس متوکل را ترک گفت. ( بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۴)