• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : 20 - رمضان - 1445
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024
8

پرتوئی از انوار نورانی امام حسن مجتبی(ع)/ ماجرای چیدن خرما از درختی خشک در بیابان

  • کد خبر : 54829
  • 16 آبان 1395 - 20:42
پرتوئی از انوار نورانی امام حسن مجتبی(ع)/ ماجرای چیدن خرما از درختی خشک در بیابان

امام همام حسن مجتبی علیه ‏السلام از زمره‏ عترت طاهره ای است که اندیشه و رفتار و موضع گیری‏‌هایش اسوه بر دیگران می‌‏باشد. اندیشه ‏های تابناک و رفتار وی همانند امام علی و حضرت فاطمه و سایر امامان علیهم السلام الگو است.

به گزارش نبض سحر، امام همام حسن مجتبی علیه ‏السلام از زمره‏ عترت طاهره ای است که اندیشه و رفتار و موضع گیری‏‌هایش اسوه بر دیگران می‌‏باشد. اندیشه ‏های تابناک و رفتار وی همانند امام علی و حضرت فاطمه و سایر امامان علیهم السلام الگو است. نکته حایز اهمیت در سیره و روش امام مجتبی علیه ‏السلام موضع‌‏گیری مهم اجتماعی است، که در برابر طاغوت زمان خویش پدیدار شده ‏است. امام مجتبی با طاغی و ستم‏گری چون «معاویه» به سازش می‌‏پردازد؛ در حالی که پدرش در برابر همین طاغی می‌‏ستیزد و برادرش حسین علیه‏ السلام در برابر فرزند همین طاغی «یزید» می‌‏ستیزد.
تفاوت موضع‌‏گیری‏‌های اجتماعی آنان به تفاوت زمان آنان بازگشت دارد. و به همین جهت برای دست رسی به موضع‏‌گیری‏‌های امامان ،آشنایی با اوضاع زمان آنان به ویژه جریان‏‌های مهم اجتماعی بایسته می‌‏نماید، که بدون آشنایی از این مهم تحلیل صحیح از اندیشه و رفتار امامان ممکن نخواهد بود.
جریان‏‌های اجتماعی زمان امام حسن علیه‏ السلام به صورت وسیع با زمان‌های دیگر متفاوت بوده‏ و آن امام  همام موضع‌‏گیری متناسب با زمان خود داشته است، به گونه‌ای که اگر امام علی یا امام حسین علیهما‏ السلام در زمان امام مجتبی علیه‏ السلام زندگی می‌‏نمودند، همان موضع‏‌گیری امام مجتبی را پیش می‌‏گرفتند. همان گونه اگر امام حسن در زمان امام علی و امام حسین علیهما‏ السلام مسؤولیت رهبری را بر عهده داشت، همان موضع‌‏گیری‏‌های آن دو امام را پیش می‏‌گرفت.

 

تولد و کودکی

فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوه‌ی او در مقدس‌ترین ماه‌های سال قمری یعنی پانزدهم رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.
امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بزرگ شد. او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظه‌ی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می‌شد، می‌شنید و همه را حفظ می‌کرد و وقتی به خانه می‌رفت‌برای مادرش می‌خواند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل می‌کرد و علی علیه السلام به شگفتی می‌پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه می‌فرمود: از حسن علیه السلام شنیده‌ام.
به داستانی در این مورد توجه کنید:
«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت می‌کند.
امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیت‌بزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز می‌دارد» .

شهادت “امام حسن مجتبی(ع)” (۵۰ ق)

معاویه که وجود امام حسن(ع) را برای بیعت گرفتن یزید مانع می‏دید، به جَعده دختر اشعث خوارجی و همسر امام نوشت: اگر شوهرت را مسموم کنی، تو را به عقد پسرم یزید در خواهم آورد و صد هزار درهم نیز به همراه نامه برای جعده فرستاد. این وعده کار خودش را کرد و این زن به هوای ازدواج با یزید، پسر رسول خدا(ص) را مسموم نمود. هرچند هیچ گاه به آرزوی پلید خود نرسید. سن شریف امام حسن مجتبی(ع) به هنگام شهادت ۴۷ سال و مدت امامت آن حضرت ۱۰ سال بوده است.

 

۰۱۲۸

اسوه‌ی بزرگواری

امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می‌داشت و شیوه‌ی برخوردش با عموم مردم – حتی دشمنان – چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب می‌کرد.
مورخین نوشته‌اند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می‌گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش‌هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می‌کنم در این جا غریب هستی… اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنه‌ای سیرت می‌کنیم، اگر برهنه‌ای می‌پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی‌نیازت می‌کنیم، اگر از جایی رانده شده‌ای پناهت می‌دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‌کنیم، هم‌اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این‌جا هستی مهمان مایی…
مرد شامی که این همه دل‌جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:
«شهادت می‌دهم که تو خلیفه‌ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‌داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا می‌دانم.
آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود.

اسوه‌ی ایثارگری

یکی دیگر از صفات برجسته‌ی امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بی‌سابقه‌ی اوست.
تاریخ نگاران نوشته‌اند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی‌اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد.
امام حسن علیه السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دل‌های دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست‌خالی برگردد. در همین مورد نقل کرده‌اند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه‌ی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پول‌هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده.

در بیکران حُسن حَسن

حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام که به کریم اهل‌بیت لقب یافت، عابدترین و زاهدترین مردمان زمان خویش بود. هنگام وضو رنگش زرد می‌شد وبدنش می‌لرزید و چون علت آن را جویا می‌شدند، می‌فرمودند: «کسی که می‌خواهد در برابر پروردگار عرش بایستد، حق دارد رنگ چهره‌اش را ببازد و بدنش به لرزه درآید». آنگاه که به مسجد می‌رسید، سر به سوی آسمان بلند می‌کرد و می‌فرمودند: «معبودا! میهمان تو در آستانه بارگاهت است. ای احسان کننده کریم! گناهکاری به درگاهت آمده؛ پس در برابر زیبایی‌های خویش، زشتی هایی را که در وجود من سراغ داری، عفو فرمای».
چون یاد مرگ می‌فرمود یا به قبر و قیامت می‌اندیشید، می‌گریست و آنگاه که ملاقات خویش را با پروردگار یادآور می‌شد، ناله می‌زد و از هوش می‌رفت. هنگام نماز، اعضای بدنش می‌لرزیدو هنگام یاد بهشت و دوزخ، مضطرب می‌گردید و از گرفتار شدن در جهنم به خدا پناه می‌برد. امام حسن علیه‌السلام حلمی فراوان و صبری حیرت‌انگیز داشت.

 

عمل طاقت فرسا

از جمله فضائل حضرت مجتبى صلوات الله علیه آن است که: بیست و پنج بار پیاده به زیارت کعبه رفت با آنکه مرکبهاى خوب با او برده مى‌شد ولى بعلت «افضل الاعمال أحمزُها» ۴ مسافت چهار صد و پنجاه کیلومتر راه را زیر اشعه سوزان آفتاب و روى سنگریزه‌هاى داغ، پیاده مى‌پیمود تا رضایت خدا را بیشتر فراهم آورد.
و چون این کار تصنّعى نمى‌تواند باشد، ایمان قوى و خلوص کامل لازم دارد، معاویه که مى‌خواست براى خودنمائیى کارهاى خوب انجام دهد، نتوانست این کار را بکند و حسرت مى‌کشید و مى‌گفت: بر چیزى غمگین نیستم مگر به آنکه نتوانستم پیاده به حج روم ولى حسن بن على (علیهاالسلام) بیست و پنج بار پیاده به مکه رفت.
جریان بیست و پنج بار به مکه رفتن را شیعه و اهل سنت در کتابهاى خویش نقل کرده و فریقین آنرا مسلم دانسته‌اند، اینک به بعضى از تعبیرها اشاره مى‌شود:
«قال الصادق (علیه السلام )‌: ان الحسن بن على علیهما السلام حج خمسه و عشرین حجه ماشیاً و قاسم الله ماله مرتین .
در روایت عبدالله بن عبید بن عمیر آمده: «قال لقد حج الحسن بن على خمساً و عشرین حجه ما شیاً و ان النجائب لتقاد معه» .
ناگفته نماند در مناقب و انوار البهیه و تاریخ الخلفاء و صواعق ابن حجر و اخبارالدول قرمانى ص ۱۰۶ چنانکه گفته شد بیست و پنج بار نقل شده، سبط ابن جوزى در تذکره ص ۱۷۸ و سید مؤمن شبلنجى در نور الابصار ص ۱۰۸ و ابن طلحه در مطالب السؤول ص ۶۷ بیست بار گفته‌اند.

 

شجاعت امام حسن (علیه السلام)

جنگ جمل در بصره بین سپاه علی (علیه السلام) و سپاه طلحه و زبیر، در گرفت ، آتش ‍ جنگ شعله ور گردید، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) پسرش محمّد حنفیّه را طلبید و نیزه خود را به او داد و فرمود: با این نیزه به دشمن حمله کن ، محمّد حنفیّه به سوی دشمن حرکت کرد، ولی در برابر گردان بنوضبّه قرار گرفت ، و نتوانست کاری انجام دهد، عقب نشینی کرد و به حضور پدر بازگشت ، هماندم امام حسن (علیه السلام) بر جهید و نیزه را از او گرفت و به میدان شتافت و مقداری با دشمن جنگید و باز گشت ، در حالی که نیزه اش خون آلود بود. محمّد حنفیّه وقتی که دلاوری امام حسن (علیه السلام) را دریافت ، صورتش (از شرمندگی) سرخ شد، امام علی (علیه السلام) به محمّد حنفیّه فرمود: لا تانف فانّه ابن النبی و انت ابن علی .
سرافکنده نباش ، زیرا حسن (علیه السلام) پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است تو پسر علی هستی .

درخت خشک رطب داد

صفار وقطب راوندی و دیگران از حضرت صادق (علیه السلام)روایت کرده اند که ((امام حسن (علیه السلام)در یکی از سفرها که به عمره میرفت.مردی از فرزندان زبیر در خدمت آن حضرت بود و به امامت آن حضرت اعتقاد داشت در یکی از منازل بر سر آبی فرود آمدند نزدیک آن آب درختان خرما بود که از بی آبی خشک شده بودند برای آن حضرت زیر درختی فرش انداختند و برای فرزندان زبیر در زیر درخت دیگردر برابر آن جناب آن مرد نگاهی به بالای کرد وگفت :اگر این درخت خشک نشده بود از میوه آن میخوردیم .حضرت فرمود رطب میخواهی ؟گفت :بلی . حضرت دست به سوی آسمان بلند کرد و دعایی کرد آن مرد نفهمید ناگاه آن درخت به اعجاز آن جناب سبز شد برگ آورد ورطب در آن به وجود آمد شتربانی که همراه ایشان بود گفت :به خدا سوگند جادو کرد .حضرت فرمود : وای بر تو این جادو نیست حق تعالی دعای فرزند پیغمبر خود را مستجاب کرد .))پس آن مقدار رطب از آن درخت چیدند که برای همه اهل قافله بس بود .

لینک کوتاه : http://www.nabzesahar.ir/?p=54829

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.