به گزارش نبض سحر، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفرى (شیعه) در روز ۱۷ربیع الاول سال ۸۳ هجرى چشم به جهان گشود. پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش “ام فروه” دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر مىباشد.
کنیه آن حضرت: “ابو عبدالله” و لقبش “صادق” است . حضرت صادق تا سن ۱۲ سالگى معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشهچینى کرده است.
پس از رحلت امام چهارم مدت ۱۹ سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگى کرد و با این ترتیب ۳۱ سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور مىنمودند گذرانید .
بنابراین صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى که هر امامى آن را دار مىباشد ، بهرهمندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتى و شم علمى و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید.
پس از درگذشت پدر بزرگوارش ۳۴ سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت “مکتب جعفرى” را پایهریزى فرمود و موجب بازسازى و زنده نگهداشتن شریعت محمدى (ص) گردید.
شمایل
بیشتر شمایل آن حضرت مثل پدرش امام باقر(علیه السلام) بود. جز آنکه کمىباریکتر و بلندتر بود. مردى بود میانه بالا، افروخته روى،پیچیده موى و پیوسته صورتش چون آفتاب مى درخشید. در جوانىموهاى سرش سیاه بود. بینىاش کشیده و وسط آن اندکى بر آمده بودو برگونه راستش خال سیاهى داشت. محاسن آن جناب نه زیاد پرپشتو نه زیاد تنک بود. دندانهایش درشت و سفید بود و میان دودندان پیشین آن گرامى فاصله داشت. بسیار لبخند مىزد و چون نامپیامبر برده مىشد رنگ رخسارش زرد و سبز مىشد. در پیرى سفیدىموى سرش بر وقار و هیبتش افزوده بود.
آراستگى ظاهر
بسیار با ابهتبود. چندانکه چون دانشمندان زمانش به قصدپیروزى بر او براى مناظرههاى علمى به دیدارش مى رفتند، بادیدن او زبانشان بند مىآمد. همواره با وقار و متین راه مىرفتو به هنگام راه رفتن عصا در دست مىگرفت. ظاهرش همیشه مرتب ولباسش اندازه بود. به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت مى داد. موهاىسر و صورتش را هر روز شانه مىزد. عطر به کار مى برد و گلمىبوئید. انگشترى نقره بانگین عقیق در دست مىکرد و نگین عقیقبسیار دوست مىداشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مىنشست و گاهپاى راست را بر ران چپ مىنهاد. در اتاقش نزدیک در و رو بهقبله مىنشست. لباسهایش را خود تا مىکرد. گاه بر تخت مىخوابیدو گاه بر زمین. چون از حمام بیرون مىآمد لباس تازه و پاکیزهمىپوشیدو عمامه مىگذاشت.
لباس پوشیدن
در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ مىکرد و هم توانایى مالى را ومىفرمود: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همانزمان است.» هم لباس نو مىپوشید و هم لباس وصلهدار. هم لباسگران قیمت مىپوشید و هم لباس کم بها و مىفرمود: «اگر کهنهنباشد، نو هم نیست.» لباس کم بها و زبر را زیر و لباس نرم وگران قیمت را روى آن مىپوشید و چون «سفیان ثورى» زاهد به وىاعتراض کرد که «پدرت على (علیه السلام) لباسى چنین و گرانبهانمىپوشید» فرمود: «زمان على (علیه السلام) زمان فقر و ندارى بود واکنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباسشهرت است و حرام خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد و چونبه بندهاش نعمتى مىدهد، دوست دارد بندهاش آن را آشکار کند.
سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را که زبر و خشن بود، نشانداد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشیدهام و لباسروئین را که نو و گرانبها استبراى شما.» هنگام احرام وانجام فریضه حجبرد سبز مىپوشید و به گاه نماز پیراهن زبر وخشن و پشمین. لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدندیگران مىرفت آن را برتن مىکرد. نعلین زرد مىپوشید و به کفشزرد رنگ و سفید علاقهمند بود.
غذا خوردن
به هنگام غذا خوردن چهار زانو مىنشست و گاهى هم بر دست چپتکیه مىکرد و غذا مىخورد. رعایتبهداشت را بویژه به هنگام غذاخوردن بسیار مهم مىشمرد. همواره هم پیش از غذا خوردن دستانشرا مىشست و هم بعد از غذا، با این تفاوت که پیش از غذا دستانشرا بعد از شستن، با چیزى چون حوله خشک نمىکرد ولى پس از غذاآنها را مىشست و خشک مىکرد. اگر هنگام غذا خوردن دستانش تمیزبود آنها را نمى شست. همیشه غذا را با گفتن «بسم الله» شروعمىکرد و با جمله «الحمدالله» به پایان مىبرد. نیز غذا را بانمک آغاز و با سرکه تمام مىکرد. به هنگام خوردن غذا«الحمدلله» بسیار مىگفت و نعمتهاى خدا را سپاس مىگفت. غذارا داغ نمىخورد بلکه صبر مىکرد تا معتدل شود، میل مىکرد. بهوقتخوردن از آن قسمت ظرف که مقابلش بود غذا مىخورد. هیچگاهدر حال راه رفتن غذا نمىخورد. و هیچ وقتشام نخوردهنمىخوابید. همواره به اندازه غذا مىخورد و از پرخورى پرهیزمىکرد. بعد از غذا خوردن خلال مىکرد.
عبادت
امام صادق(علیه السلام) از اعاظم عباد و اکابر زهاد بود. از سه حال خارجنبود: یا روزه داشت، یا نماز مىخواند و یا ذکر مىگفت. چونروزه مىگرفتبوى خوش به کار مىبرد و بعد از ماه رمضان بىدرنگزکات فطره روزه خود، خانواده و خدمتکارانش را مىپرداخت.
شبهاى قدر را اگرچه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش وعبادت مىگذراند. چون نیمه شب براى خواندن نماز شب بر مىخاستبا صداى بلند ذکر مىگفت و دعا مىخواند تا اهل خانه بشنوند وهرکس بخواهد براى عبادت برخیزد. هنگامى که ماموران حکومتبراى دستگیرى وى شبانه از دیوار منزلش وارد مىشدند، او را درحال راز و نیاز با تواناى بىهمتا یافتند. آن گرامى ذکر رکوع وسجود را بسیار تکرار مىکرد.
امام صادق(علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خودناظر مىدانست. از این رو بهگاه نیایش مجذوب خداوند مىشد. مالکبن انس مىگوید: «با امام صادق بر او درود خداى باد حجگزاردم، به هنگام تلبیه هرچه مىکوشید تا لبیک بگوید، صدایش درگلو مىماند و چنان حالتى به او دست مىداد که نزدیک بود ازمرکبش به زیر افتد. گفتم: چارهاى نیستباید لبیک گفت. فرمود:
چگونه جرات کنم لبیک بگویم، مىترسم خداوند بگوید: «نهلبیک» چون زبان به لبیک مىگشود، آن قدر آن را تکرار مىکرد کهنفسش بند مىآمد. قرآن را بسیار بزرگ مىداشت و آن را در چهاردهبخش قرائت مىفرمود.
برنامه زندگى
کار
امام صادق(علیه السلام) در زندگى برنامهاى منظم داشت و هرکارى را بهموقع انجام مىداد; چنانکه خود فرمود: «بى حیا بى ایمان است وبى برنامه بى چیز» مجلس درس و بحث و مناظرهها و مذاکرات علمىبا شاگردان، یاران و سران مذاهب دیگر وقت معینى داشت وپرداختن به امور زندگى و کار در مزرعه و باغ نیز وقتخاص خودشرا.
آن حضرت یاران و پیروان خود را به کسب مال حلال تشویق مىکرد واز آنان مىخواست که در کار خود کوشا باشند و از هرگونه تنبلىو کسالت دورى کنند. کار کردن و تجارت را موجب عزت و سربلندىانسان مىدانست و مىفرمود: «صبح زود براى به دست آوردن عزتخود بروید.» ولى تاکید مىکرد که تجارت باید سالم باشد و کسبدر آمد از راههاى درست و مشروع باشد.
آن گرامى هرگونه کوشش و تلاش را براى توسعه زندگى خود وخانواده، حج و زیارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم کردن را تلاشبراى آخرت مىدانست نه دنیا. تنها به کار و کوشش سفارش نمىکرد،بلکه خود نیز کار مىکرد و در روزهاى بسیار گرم تابستان، عرقریزان در مزرعه و باغ خود کار مىکرد. باغش را بیل مىزد وآبیارى مىکرد. یکى از یارانش مىگوید: «آن حضرت را در باغشدیدم، پیراهنى تنگ، زبر و خشن در برو بیل در دستباغ راآبیارى مىکرد و عرق از سرو صورتش سرازیر بود. گفتم: «اجازهبفرمایید من کار را انجام دهم.» فرمود: «من کسى را دارم کهاین کارها را انجام دهد، ولى دوست دارم که مرد در راه به دستآوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند کهمن در پى روزى حلال هستم. » یکى از یارانش که آن حضرت را در یکروز بسیا گرم تابستان دید که کار مىکند، معترضانه گفت:
«فدایتشوم، شما با مقام والایى که نزد خداوند دارى وخویشاوندى نزدیکى که با پیغمبر دارى، در چنین روزى، این گونهسخت کار مىکنى؟» امام(علیه السلام) پاسخ داد: «در طلب روزى حلال بیرونآمدم تا از چون تویى بىنیاز شوم.» امام صادق(علیه السلام) هم خود کارمىکرد و هم غلامان و خدمتکاران خود را به کار وا مىداشت و همکارگران روز مزد را به کار مىگرفت. هر وقت کارگرى را به کارمىگرفت پیش از خشک شدن عرقش مزدش را مىپرداخت. هنگام برداشتخرما هم در جمعآورى آن کمک مىکرد و هم در وزن کردن آن. و همبه هنگام فروش و تقسیم بر فقرا و نیازمندان.
تجارت
امام صادق(علیه السلام) نه تنها پیروان و یارانش را به کارهاى درست وتجارت صحیح تشویق مىکرد بلکه خود نیز گاهى به تجارت مىپرداخت.اما نه به دستخویش. بلکه سرمایهاش را در اختیار کارگزاران وافراد مطمئن قرار مىداد تا با آن تجارت کنند. چون مىشنید کهسودى برده و روزى به او رسیده شادمان مىشد. با این حال برتجارت سالم بسیار تاکید داشت و هنگامى که کارپرداز وى مصادفکه با سرمایه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى کلان باز گشتفرمود: «این سود خیلى زیاد استبا کالاها چه کردید که چنینسود هنگفتى به دست آوردید؟» مصادف پاسخ داد: «چون به مصرنزدیک شدیم از کاروانهاى که از مصر مىآمدند از وضع کالاى خویشپرسیدیم. دانستیم که این کالا مورد نیاز مردم مصر است و دربازار آنجا بسیار نایاب است. از این رو با هم پیمان بستیم کهکالایمان را جز در برابر هریک دینار سرمایه یک دینار سود، کمترنفروشیم، این بود که سود زیادى بردیم.»
امام(علیه السلام) فرمود:«سبحان الله، علیه مسلمانان هم پیمان مىشوید که کالایتان راجز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود کمتر نفروشید!»سپس اصل سرمایهاش را برداشت و فرمود: «من را به این سودنیازى نیست. اى مصادف، چکاچک شمشیرها از کسب روزى حلال آسانتراست.» چون امام(علیه السلام) این گونه سود بردن را اجحاف در حقمسلمانان مىدانستبه کارگزار خود اعتراض کرد و از آن سود چیزىبر نگرفت.
جوان و امام صادق(علیه السلام)
نگاه مهربان امام صادق(علیه السلام) به جوانان، همراه با بزرگداشتشخصیت،تکریم استعدادها و صلاحیتها، احترام به نیازها و توجه به قلبهاىپاک و زلال آنان بود و اقبال جمع جوانان به سوى امام(علیه السلام) فرایندعملکرد و رفتار متین، محبتآمیز، حکیمانه و سرشار از خلوص وعاطفه آن حضرت بود، بدان حد که سخنش بر اریکه دل آنان مىنشست،زیرا گرایش جوان به خوبى، نیکى و زیبایى بیشتر و سریعتر ازدیگران است. پدیدهاى که امام بدان اشاره نموده مىفرماید: «انهم اسرع الى کل خیر»
جوانان زودتر از دیگران به خوبیها روى مىآورند.
رفتار و سخن امام صادق(علیه السلام) ترجمان حقیقى این گفته رسول خدا(صلی الله علیه واله) است که فرمود:
«اوصیکم بالشبان خیرا، فانهم ارق افئده»
سفارش مىکنم شما را که، با جوانان به خوبى و نیکویى رفتارکنید، چرا که آنان نازک دل و عاطفىترند.
امام ضمن توجه به روح لطیف و احساس آرمانى جوانان، یارانونزدیکان خود را نیز به دقت و توجه در این نکات رهنمون مىساخت. از جمله، یکى از یاران امام به نام «مؤمن طاق» (۳) براى پیامرسانى و تبلیغ دین، مدتى را در شهر بصره گذراند. وقتى که بهمدینه بازگشت، خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید، حضرت از او پرسید:
به بصره رفته بودى؟
آرى!
اقبال مردم را به دین و ولایت چگونه دیدى؟
بخدا اندک است! مىآیند ولى کم!!
جوانان را دریاب، زیرا آنان به نیکى و خیر از دیگرانپیشتازترند. (۴)
اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت :
در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و دراین زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.
این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال ۱۲۹ هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.
جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت:
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنه هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.
ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.
بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.
برخی از معجزات امام جعفر صادق(ع)
اشنایی ما از امامان خیلی سطحی است و بیشتر ما درباره ی معجزات ان ها اطلاع نداریم و انها در عبادات می شناسیم اما همه ی انان دارای قدرت های خدادادی هستند در ادامه به چندی از معجزات امام صادق(ع) موئسس مذهب حق می پردازیم:
۱ـ ابی بصیر که نابینا بود روایت شده که امام صادق(ع) به او فرمود:یا ابا محمد دوست داری مرا ببینی؟ گفتم بلی فدایت شوم .بر چشم من دست کشید چشمم روشن شد و به روی ان حضرت نظر کردم.فرمود: یا ابا محمد اگر شهرت در میان مردم نبود تو را بر همین حال می گذاردم بعد بر چشم من دست کشید و به حالت اول برگشتم.
۲ـ همچنین از ابی بصیر روایت شده که گفت : با ان حضرت در طواف بودم گفتم: ایا خداوند این مخلوقات را می بخشد؟
فرمود اکثر اینها را که می بینی میمون وخوک هستند انگاه به چشمم دست کشید و با دیدن ان ها وحشت کردم!
۳ـ کلینی در کافی روایت می کند: نزد ابی عبدالاه بودم که زنی امد و گفت:پسرم مرده است امام فرمود: برخیز و به خانه ات برو و غسل و دو رکعت نماز بخوان و بگو: ای کسی که او را به من بخشیده ای دو باره ان را به من ببخش و بعد او را حرکت بده و احدی را خبر نکن. زن امد و چون پسر را حرکت داد ان پسر به گریه افتاد
۴ـ از رقی روایت شده: نزد ان حضرت بودم سهل ابن حسن وارد شد سلام کرد و نشست و گفت: چرا برای حق خود قیام نمی کنی؟ درحالی که صد هزار شیعه داری فرمود: برخیز و در تنور بنشین خراسانی گفت: یابن رسول الاه مرا به اتش عذاب نکن. در همین موقع هارون مکی وارد شد وگفت: اسلام علیک یابن رسول الاه. حضرت به او فرمود: برو و در تنور بنشین و او نیز چنین کرد و پس از مدتی حضرت به خراسانی فرمود: در تنور نظر کن! دیدم در تنوری که به اتش سرخ شده بود نشسته. بعد از ان امام فرمود:در خراسان مانند این چند نفر پیدا می کنی؟ گفتم به خدا قسم یک نفر هم مانند او نیست پس فرمود: ما به وقت قیام خود اعلم هستیم.
۵ـ از مفضل روایت شده: با امام می رفتیم به زنی بر خوردیم که مقابل او گاوی مرده بود و آن زن گریه می کرد.امام از احوال او پرسید گفت: من و بچه هایم معیشت و زندگیمان ازاین حیوان بود که مرد امام فرمود: می خواهی خدا زنده اش کند؟ زن گفت مرا با این مصیبت مسخره می کنی؟ حضرت دعایی کرد و پای خود را به ان حیوان زد و حیوان به پا خواست. زن گفت به خدای کعبه قسم عیسی بن مریم است و امام به میان مردم رفت و زن او را نشناخت.
حاکمان معاصر :
همانطور که گفته شد امام بین دو دوره عباسی و اموی و دوران گذار از امویان به عباسیان می زیست. ایشان ازمیان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:
۱- هشام بن عبدالملک (۱۰۵- ۱۲۵ ه. ق)
۲- ولید بن یزید بن عبدالملک (۱۲۵-۱۲۶)
۳- یزید بن ولید بن عبدالملک (۱۲۶)
۴- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (۷۰ روز از سال ۱۲۶)
۵- مروان بن محمد (۱۲۶-۱۳۲)
و از خلفای عباسی نیز معاصر بود با :
۱- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (۱۳۲-۱۳۷)
۲- ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (۱۳۷-۱۵۸)
نباید تصور کرد که امام به کلی خود را از جریانات و امور سیاسی دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهای مناسب برای ترویج حقانیت خود و بطلان هیأت حاکمه بهره می برد و بدین منظور نمایندگانی را نیز به مناطق مختلف بلاد اسلامی می فرستاد.
عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده می کردند و حتی شعارشان الرضا فی آل محمّد بود. آنان به دنبال اشخاصی با وجهه مردمی بودند که هم از بستگان پیامبر باشند و هم درمیان مردم محبوبیت داشته باشند. لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق بود.
امام صادق پیشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما از یاران من هستید نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهاد ها فریب به خورند، اما امام با روشنگری خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام می دانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را مطرح می کنند، صرفاً به خاطر جلب حمایت توده های شیفته اهل بیت است. امام می دید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد.
چنانکه در تاریخ می بینیم که چه جنایاتی کردند و چه خونهایی ریختند تا پایه های عباسیان محکم گردد.
از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قیام عمویش زید بن علی است که شکست خورد و با شهادت زید به پایان رسید.
شهادت حضرت صادق علیه السلام:
پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشار ها مستثنی نبود. این دوران، یعنی چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان، دوره سختی ها و انزوای دوباره آن حضرت و حرکت تشیع بود. منصور شیعیان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود.
سرانجام کار به جایی رسید که با تمام فشارها، منصور چاره ای ندید که امام صادق را که رهبر شیعیان بود از میان بردارد و بنابراین توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن ۶۵ سالگی در سال ۱۴۸ هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گردید .
در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی حضرت صادق روایات و وقایع بسیار زیادی نقل شده است. آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه صحیح هدایت فرمود، به گونه ای که پیروان دیگر مکاتب و ادیان نیز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.