• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : 11 - شوال - 1445
  • برابر با : Friday - 19 April - 2024
29

نشر ستاک منتشر کرد؛ رمان تازه داناهیو در ایران/ نویسنده «اتاق» به «شگفتی» رسید

  • کد خبر : 69212
  • 13 آذر 1396 - 9:03
نشر ستاک منتشر کرد؛ رمان تازه داناهیو در ایران/ نویسنده «اتاق» به «شگفتی» رسید

رمان تازه‌ای از «اما داناهیو» خالق رمان مشهور و تحسین‌شده «اتاق» در ایران ترجمه و منتشر شد. به گزارش نبض سحر، نشر ستاک رمانی تازه از «اما داناهیو» را با عنوان «شگفتی» منتشر کرد. «داناهیو» که پیش از این در ایران با رمان «اتاق» شناخته شده است در این رمان به سراغ یک مضمونی واقعی […]

رمان تازه‌ای از «اما داناهیو» خالق رمان مشهور و تحسین‌شده «اتاق» در ایران ترجمه و منتشر شد.

به گزارش نبض سحر، نشر ستاک رمانی تازه از «اما داناهیو» را با عنوان «شگفتی» منتشر کرد.

«داناهیو» که پیش از این در ایران با رمان «اتاق» شناخته شده است در این رمان به سراغ یک مضمونی واقعی رفته است. داستان پنجاه دختر روزه‌دار که در آن ادعا شده آن‌ها توانسته‌اند بدون خوردن هیچ غذایی به زندگی خود ادامه دهند؛ دخترکانی که در انگلستان، اروپای غربی و آمریکای شمالی بین قرن شانزدهم تا بیستم میلادی زندگی کرده‌اند و به دلایل مذهبی روزه‌داری می‌کرده‌اند.

داناهیو در رمان خود به سراغ پرستاری می‌رود که برای نگهداری از دختری نوجوان به ایرلند فراخونده می‌شود. او پس از سفری طولانی و خسته‌کننده به مکان مورد نظرش می‌رسد اما هیچ چیز طبق انتظارش پیش نمی‌رود. خانواده ادانل که الیزابت قرار است پرستاری از دخترشان را برعهده بگیرد برخلاف تصورش، فقیرند و مثل سایر مردم منظقه به‌شدت پایبند تعصبات و خرافات سنتی هستند. اما مشکل اصلی آنا، دختر نوجوان این خانواده، فقط یک چیز است: او چهار ماه است که به جز نوشیدن کمی آب، چیزی نمی‌خورد. البته الیزبات را برای پرستاری از او استخدام نکرده‌اند، او در قبال این دختر وظیفه دیگری دارد…

در بخشی از این رمان می‌خوانیم:

وقتی دختر بالاخره سینی غذا را آورد، راهبه سرش را خم کرد و دعای قبل از غذ را زمزمه کرد. لیب حدس زد که زن در دهه چهل یا پنجاه عمرش باشد. چشم‌هایش برجسته و دست‌های گوشتالود  دهقان‌ها را داشت. غذا ترکیبی از خوراک‌های مختلف بود: نان جو، کلم و نوعی ماهی.

لیب به دختر گفت: منتظر سیب زمینی بودم.

– پس باید یک ماه دیگر هم منتظر بمانید. آه، حالا لیب می‌فهمید که چرا این فصل گرسنگی ایرلند محسوب می‌شود. سیب‌زمینی را تا پاییز  برداشت نمی‌کردند.

همه چیز طعم خاک می‌داد، اما لیب بشقابش را هم تمیز کرد. از زمان اسکوتاری که سهم غذای پرستارها را هم به اندازه سربازها کم کرده بود، لیب حتی یک لقمه را هم حرام نمی‌کرد.

سر و صدایی در میخانه بلند شد و بعد چهار نفر وارد قسمت غذاخوری شدند. مرد اول گفت: خدا همه شما را حفظ کند.

لیب که نمی‌دانست چه پاسخی بدهد، فقط سر تکان داد.

اما راهبه نجوا کرد: شما را هم همینطور و با لمس پیشانی و سینه و شانه‌های چپ و راستش صلیب کشید. سپس اتاق را ترک کرد…

این رمان با ترجمه مهسا خراسانی در ۴۰۷ صفحه با قیمت ۳۱ هزار تومان منتشر شده است.

مهر

لینک کوتاه : http://www.nabzesahar.ir/?p=69212

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.