• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : 15 - شوال - 1445
  • برابر با : Tuesday - 23 April - 2024
19

یادداشت/آخرین خداحافظی

  • کد خبر : 80007
  • 05 دی 1401 - 9:24
یادداشت/آخرین خداحافظی

سربند یا زهرا همراهش بود و مادر واسه رفتنش قرآن رو بالای سرش نگه‌داشته بود. به مادر قول داده بود که برمی‌گردد، بد قول نبود ، سابقه نداشت که بد قول باشه ، همیشه میگفت: روی سنگ قبرم اسمم و ننویسید، بعضی وقتا که دلش تنگ میشد با شوخی میگفت آدما با التماس شهید میشن […]

سربند یا زهرا همراهش بود و مادر واسه رفتنش قرآن رو بالای سرش نگه‌داشته بود. به مادر قول داده بود که برمی‌گردد، بد قول نبود ، سابقه نداشت که بد قول باشه ، همیشه میگفت: روی سنگ قبرم اسمم و ننویسید، بعضی وقتا که دلش تنگ میشد با شوخی میگفت آدما با التماس شهید میشن میخوام التماس کنم به خدا بگم که……….
بغض امان نمیداد و بقیه حرفشو خودم میدونستم آرزوی انتخاب شدن داشت آرزوی گمنامی این رفتنش با رفتن های دیگرش فرق میکرد ، هیچکس از آخرین خداحافظی خبر ندارد یک‌روز ، یک ساعت، یک هفته، هیچکس نمیداند یه یادداشتی داد دستم و گفت: اگر دیدی خبری از من نیست بازش کن یادداشت و گرفتم و قول دادم به وقتش بخونم، روزها به ماه ها و ماه ها به سالها تبدیل شد و شد یه انتظار بی انتها، میدونستم این انتظار یه روزی پایان داره اما کِی نمیدانم!!
رو کاغذ با دست خط خودش نوشته بود وقتی عقل عاشق شود، عشق عاقل میشود، اگر برای خداست بگذارید گمنام بمانم کسی که باید ببیند می‌بیند آن هم خدای یکتاست، در آرزوی شهادت . دیدار به قیامت

نه کارتی ، نه نشونه‌ای، نه پلاکی فقط یه انگشتر عقیق که روش نوشته بود به یاد شهدای گمنام .
میدونستم هیچ وقت بدقول نبود و یه روزی برمی‌گردد………

آرزو محبی

لینک کوتاه : https://nabzesahar.ir/?p=80007

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.